معنی َبدون تداوم

حل جدول

َبدون تداوم

ناپیوسته


بدون تداوم

سست، بی بنیان


تداوم بخشیدن

استمرار، تمدید، همیشگی

تمدید

لغت نامه دهخدا

تداوم

تداوم. [ت َ وُ] (ع مص) گرد برگشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || تداوم مرغ در هوا؛ تحلیق آن. (ذیل اقرب الموارد از الاساس).

تداوم. [ت َ وُ] (ع مص) انبوهی کردن کار بر کسی. (تاج المصادر بیهقی). تدائم. رجوع به تدائم شود.


بدون

بدون. [ب ِ ن ِ] (حرف اضافه ٔ مرکب) بغیر. بجز. (آنندراج) (ناظم الاطباء). بی. بلا. (یادداشت مؤلف): بتلاء؛ عمره ٔ بدون حج. (منتهی الارب). اراضی بدون مالک، یعنی بی مالک. بدون او این کار میسر نیست، یعنی بی او. (از یادداشت مؤلف).

مترادف و متضاد زبان فارسی

تداوم

استمرار، تسلسل، تمدید، مداومت، همیشگی


تداوم بخشیدن

استمرار بخشیدن

فرهنگ فارسی هوشیار

تداوم

انبوهی کردن کار بر کسی، همیشگی بودن

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

تداوم

ادامه، ماندگاری


تداوم بخشیدن

پی گرفتن، ادامه دادن


تداوم دادن

پی گرفتن، ادامه دادن

کلمات بیگانه به فارسی

تداوم

ادامه

فارسی به عربی

بدون

بدون، لکن

معادل ابجد

َبدون تداوم

513

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری